loading...

ali is typing...

از من!

بازدید : 1
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

به یاد خواهری که ستاره‌ی زندگی ما بود

روزها و شب‌ها می‌گذرند، اما دلتنگی برای عزیز از دست رفته، هیچ‌گاه از قلب انسان رخت برنمی‌بندد. خواهر عزیزم، تو نه فقط یک عضو از خانواده ما بودی، بلکه ستون استواری بودی که همواره به ما امید و آرامش می‌بخشیدی. امروز که نیستی، حس می‌کنم قسمتی از وجودم با تو رفته است.

خواهرم، یادت همیشه در تمام لحظه‌ها زنده است؛ در صدای خنده‌هایی که با هم داشتیم، در نگاه‌های پرمحبتت، و در دست‌های گرمی‌که همیشه برای کمک به دیگران آماده بود. تو فقط خواهرم نبودی، بلکه دوستی صمیمی، مشاوری دلسوز و پناهگاهی برای لحظه‌های سخت زندگی بودی.

هر وقت به گذشته نگاه می‌کنم، خاطراتمان مثل فیلمی‌از جلوی چشمانم می‌گذرند. لحظاتی که با هم می‌خندیدیم، با هم گریه می‌کردیم و برای آینده رؤیا می‌ساختیم. چه شیرین بود روزهایی که تمام جهان فقط دنیای کوچک ما بود. اکنون می‌دانم که هیچ چیزی نمی‌تواند جای خالی تو را پر کند.

تو برای ما فقط یک خواهر نبودی، بلکه یک الگو از مهربانی و عشق بودی. یادم نمی‌رود که چقدر به خانواده اهمیت می‌دادی و همیشه سعی می‌کردی لبخند را به لب همه بیاوری. این یاد و خاطره‌ی توست که باعث می‌شود ما هر روز بیشتر قدر لحظه‌هایمان را بدانیم.

دلتنگی برایت بی‌پایان است، اما این دلتنگی با امید دیدار دوباره تسکین می‌یابد. باور دارم که تو در جایی بهتر از این دنیا هستی، جایی که نور و آرامش مطلق وجود دارد. خواهرم، بدان که تا همیشه در قلب من خواهی ماند. هر لبخند، هر قدم و هر لحظه از زندگی من، یادآور حضور تو خواهد بود.

این نوشته را برای تو می‌نویسم، نه برای خداحافظی، بلکه برای یادآوری این که تو هنوز بخشی از زندگی ما هستی. یادت گرامی‌و روحت در آرامش باد.

با تمام عشق،(برادرت علی).

بازدید : 2
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

هروقت تو زندگی برای اتفاقی، هرچند جزئی، پلن چیدم و آگاهانه قدم برداشتم و بخاطرش حتی به زور زدم تو دهن عادت‌هام، تهش به اندازه همین فیلم لذت نصیبم شد!

(بذار بجای اینکه متن رو ویرایش کنم و نکته اش گم بشه، اعتراف کنم که استفاده از واژه «هروقت» کاملا غلطه چون نمودارِ زندگی یک نمودار خطی نیست که همیشه همه چیز روشن و قابل پیش بینی و قابل اندازه گیری باشه!
شما بجای هروقت بخونید، خیلی وقت‌ها...)

مثال بزنم؟
همین دیشب که مقدمات چهار صبح بیدار شدن رو چیدم و برخلاف میل قلبیم گوشی رو گذاشتم کنار و رفتم توی رختخواب...

حالا احساس قوی بودن، شیرینی مطالعه در سکوت صبح، عطر چای تازه دم و شنیدن صدای ضعیف اذان و فس فس بخاری کوچیکترین جایزه این مبارزه اس!

مبارزه با چی؟

با وسوسه الکی بیدار موندن تا دیر وقت، با بی هدف گوشی دست گرفتن تا زمانی که شکاف پلک‌ها اجازه میده، ،با خودم، با علی سرکش درونم، با رها کردن خودم تو گردباد زندگی!

زندگی‌‌‌ای که خیلی دیر فهمیدم تماماً مبارزه اس...

که تک تک ثانیه‌هاش، تک تک دوراهی‌هاش، روتین ترین و تکراری ترین اتفاقاتش یک مبارزه تمام عیاره و اگه یک جنگجوی تمام عیار نباشی هیچی جلودار باختنت نیست!

آدمیزاد از وقتی که درست رو از غلط تشخیص میده دعوت میشه به یک نبرد عظیم با «خودش!»
با انجام بی هدف کارهایی که گند میزنن به پتانسیل‌هاش، به عادت‌هاش،به سبک و کیفیت زندگیش، به عزت نفسش، به فرصت‌هایی که یکی یکی میسوزن و غفلت نمیذاره حتی سوختنشونو ببینی!

و عاقبت نجنگیدن میدونی چیه؟
اینکه بالاخره یه روز وقتی که دیگه فرصت‌های خیلی کمی‌باقی مونده و چندان حق انتخاب نداریم، برمیگردیم پشت سرمون رو نگاه میکنیم و خاکستر سرد فرصت‌های سوخته رو میبینیم...
و آه که چه پایان تلخی!

مؤذن، «لا اله الا الله» آخر اذان رو میگه و بعد سکوت همه جا رو میگیره و حالا دوباره فس فس بخاریه که خودنمایی میکنه!

چشم میدوزم‌ به شعله آبی پشت شیشه، چای رو با جرعه‌های کوچیک و خرمای تازه مزه مزه میکنم و تو هزارتوی مغزم، لابلای کلمات و فکرها و غم‌ها و خاطرات و رویاها، دنبال جواب این سوال میگردم که داغ اون حسرته بیشتره یا درد این مبارزه؟...

میدونی زندگی رو کی برده؟
کسی که به همین یک سوال جواب درست بده!
جوابی که از آگاهی منشأ میگیره، نه جوابی که از کلیشه‌های ذهنی ما میاد!

سیاهی رفت...
عاشق این آبی نفتی آسمونم!

بازدید : 1
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 18:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...


به دوستى میگفتم کاش بیشتر از یک بار به دنیا مى امدیم،من واقعا دلم میخواهد یک عمر مهندس باشم،یک عمر دایی باشم،یک عمر نقاش،یک عمر نویسنده،یک عمر گلخانه دار و...
اینکه به هرکارى ناخنک میزنم و نمیتوانم تا ته ته تهش بروم دیوانه ام میکند!
او گفت بهرحال واقعیت این است که ما فقط یک بار به دنیا مى اییم پس سعى کن جورى که دوست دارى زندگى کنى!
نشستم فکر کردم و دیدم که خیلى از محدودیت‌هارا ذهن مسموم خودمان برایمان ایجاد کرده،مثلا من فکر میکردم نمیشود که یک خانم دکتر بعد از برگشتن از مطب، روپوش و کفش‌هاى پاشنه بلندش را دربیاورد،بعد لباس کار و چکمه و دستکش بپوشد و با یک استکان چاى،توى گلخانه اش وسط کوهى از خاک و گلدان،چهار زانو بنشیند و هى گل قلمه بزند وهى کاکتوس‌هایش را بهم پیوند بزند و غنچه‌هایشان را بشمرد و کیف کند و مردم چپ چپ نگاهش نکنند!
فکر میکردم نمیشود که در آینده توى دفترم یک قفس قنارى داشته باشم و یک آکواریوم و یک عالمه کاکتوس که داداشم قلمه زده و من پرورش دادم!
خلاصه که خدا فقط یک بار فرصت زندگى کردن به ما داده و من فکر میکنم که تنها راه تجربه کردن زندگى‌هاى مختلف کتاب خواندن است!
چون فقط با کتاب خواندن است که میتوان یک بار بدنیا آمد ولى همزمان جنین شد،پیر شد،کور شد،گدا شد،پادشاه شد،هوو شد،معتاد شد،حیوان شد،دیوانه شد،قاتل شد،مقتول شد،عاشق شد،معشوق شد،نازا شد،خدا شد،بنده شد،مرد شد،زن شد و دنیا را جور دیگر و از زاویه اى دیگر دید!
خدارا شکر بابت خلق کتاب،درواقع بابت خلقِ نویسنده‌هایش!

بازدید : 508
چهارشنبه 23 ارديبهشت 1399 زمان : 21:35
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

 

می‌دونید که چقدر شیفته‌ی فلسفی کردن اتفاقات ام
داشتم یه تحلیل می‌خوندم از اوضاع بورس و عجیب منو یاد جایگاه آدم‌ها انداخت
.
خلاصشو بخوام بگم می‌گفت گاها اتفاقات کوتاه مدت ممکنه از روی احساسات کمی‌بهت سود برسونن ، اما گذر زمان همه چیز رو مشخص می‌کنه
تحلیل طولانی و عمیقی بود
.
یاد تمام کسایی افتادم که تنها هنرشون ازدواج کردن بوده و به واسطه‌ی همون صدها هزار فالوور دارن (منظورم رو می‌دونید)
تو دلم گفتم زمان همه چیز رو مشخص می‌کنه
دیر یا زود آدم‌ها می‌فهمن دنبال چی باشن
.
من به گذر زمان معتقدم
معتقدم زمان جایگاه واقعی آدم‌ها رو بهشون تقدیم می‌کنه
معتقدم مهم نیست الان چقدر بالایی یا پایین ، مهم اینه که در طول زمان جایگاهت چقدر تغییر می‌کنه
.
دیروز به نون گفتم ابتذال مخاطب بیشتری داره
و وای که چقدر به این حرف ایمان دارم
اما همون قدر هم می‌دونم که مخاطب باید آروم آروم آگاه بشه
نه اجبار نیازه ، نه تنبیه ، که هر دو نتیجه‌ی عکس می‌دن
.
وقتی محتوای خوب به اندازه‌ی محتوای مبتذل در دسترس باشه ، با خودش آگاهی میاره
.
زیاد حرف زدم
نظر شما چیه؟!
چطور میشه جلوی ابتذال رو گرفت؟!

بازدید : 707
يکشنبه 20 ارديبهشت 1399 زمان : 15:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

همیشه کسی را برای دوست داشتنانتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که مجبور نباشی برای اینکه توی قلبش جابگیری ، بارها و بارها خودت را کوچیک کنی ..."آل پاچینو"(شما ارزشمندین یادتون باشه!) 🍃بعضی آدما میان تو زندگیمون که شاید دور باشن خیلیی دور ولی اونقد صاف و روانن که ما خودمون متوجه نمیشیم چجوری اومده و رسیده تو قلب ما و اون وسط برای خودش جا باز کرده، حرف تورو میفهمه، مراقبه مبادا ناراحت بشی، وقتی میفهمه ناراحتی دنبال راهیه برا خوشحال کردنت، تورو "همونطور که هستی" جذاب میدونه، وقتشو برات خالی میکنه نه اینکه تو وقتای آزادیش بیاد سراغت، به حرفات گوش میده و با صبوری زیاد تک تک پیام‌هاتو پاسخ میده و...
اینجور آدمها با سکوت میان ولی با صبوری و محبتشون یه خونه سنگیه ضد زلزله وسط قلبت برای خودشون میسازن و موندنی میشن!
اینا همیشه هرچقدرم ازت دور باشن باز مث یه جمله‌ی حک شده پشت پلکن که با هربار پلک زدن احساسشون میکنی...
مراقب اینجورم آدمای نایاب زندگیمون باشیم🤗
دوستای قشنگم سلام😘
براتون آرزوی سلامتی و حالِ دلِ خوب دارم🌸
میدونم بازم طولانی نوشتم😂ولی خب حرف دلم بود به آدمای زندگیم که اگه خوندن بدونن من چقدر دوسشون دارم😍
دوستتون دارم 💓💛💓💛💓

19اردیبهشت99
"هکر نست"

بازدید : 887
يکشنبه 20 ارديبهشت 1399 زمان : 15:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

چند روزه دارم به این فکر میکنم که
ماها چقدر اشتباه میکنیم ؟!
قبول داریمشون ؟!
جبران میکنیم یا نه ؟!
در مورد خودم اگه بخوام بگم ،
آره من خیلیییییی اشتباه میکنم متاسفانه
ولی جالب اینه که نود و نه و نود ونه صدم
درصدش غیرعمدیه ! فرض کن !
من ندونسته اشتباه میکنم ؛
من ندونسته دل کسی رو میشکونم ؛
من ندونسته ... خب بعدش ؟!
وقتی که شبا میخوام سرمو بزارم روی بالشت ،
هزاربار خودمو میبرم به دادگاه ذهنم ؛
هزاربار خودمو مواخذه میکنم ؛
هزاربار خودمو سرزنش میکنم ...
حتی بعضی وقتا تا صبح خوابم نمیبره ؛
که نکنه حق کسی رو ضایع کردم ...
و میدونین بعدش چیکار میکنم ؟!
بجای اینکه بشینم و غصه بخورم ،
معذرت خواهی میکنم .سعی میکنم جبران کنم ...
در حد توانم ... و بعد ...
کنارش میمونم تا منو ببخشه ...
اون لکه سیاه تو دلش بزرگتر نشه ...
اینایی که گفتم راه و رسم معذرت خواهیه
بشینیم خودمونو مواخذه کنیم نه ؟
اگه حقی رو ضایع کردیم ، جبران کنیم ...
پ.ن :‌ی روز سر‌ی کار معین،
بیش از حد واکنش نشون دادم ...نگاهم کرد ...
هیچی نگفت...بعد از معذرت خواهی ،
این تنها راهی بود که میتونستم از دلش دربیا براش خوراکی خریدم ....

خودشم مثل دوستش شیکموعه..

بازدید : 873
پنجشنبه 17 ارديبهشت 1399 زمان : 8:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

سلام سحر بخیر خوابین یا بیدار؟
آماده شنیدن قصه هستین؟😌


ﺩﺭ ﺳﺘﺎﺩ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﯿﻢ:
ﺁﻗﺎﺯﺍﺩﻩﻫﺎ، ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻢﻫﺎ،از ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﺪ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ.

ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑُﻬﺘﻤﺎﻥ ﺯﺩ، ﺩﺧﺘﺮ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ، ﻣﺎ رﯾﺶﺳﻔﯿﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﮐﺮﻧﺶ ﻭﺍﺩﺍﺷﺖ.

نوﺷﺖ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ.

ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.

بابام ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ، نمی‌شود.

ﮔﻔتم: ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭ، پدﺭ ﮔﻔﺖ: ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻛﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ.

ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﺘﻤﺎﺳﺶ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
بابام ﮔﻔﺖ: ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮ.
بابام ﮔﻔﺖ: ﮔﻔﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﮕﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻦ. ﺣﺎﻻ ﺑﻌﺪﺍً ﻗﻀﺎ ﻣﯽﮐﻨﯽ.

دیدم ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔتم ﺑﺎﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺪﺭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ.

ﺍﻣﺎ ﮔﻔتم: پدﺭ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ.

ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺳﺎﮐﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺯﯾﭗ ﺳﺎﮎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ . ﺯﯾﺮِ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺳﻄﻞ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﺩﺳﺖِ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ، ﺳﻄﻞ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺖ .

ﻗﺮﺁﻥ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ: "ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻣﻬﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺷﺮﻃﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،" ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﮐﻨﺪ، ﺷﯿﺮﯾﻦﮐﺎﺭﯼ کنید ،

ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﺪ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻭﺳﻂ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ،

ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺩﺧﺘﺮ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟

ﮔﻔت : ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ، ﻭﻟﯽ ﺳﻌﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺁﺏ ﺑﻪ ﻛﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻧﭽﮑﺪ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ، ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ .

ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺷﻮﻓﺮ ﯾﮏ ﻛﻤﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﻔﺖ .

ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ، ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﺿﻮ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ .
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ. ﻣﺪﺍﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺟﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ، ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺩﯾﺪ.ﻣﻬﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺖ.

ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ؟ ﺻﺒﺮ ﻛﻦ، ﻣﻦ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﻢ.

ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻡ، ﺁﻓﺮﯾﻦ .

ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﻣﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ.

ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﻜﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻡ.

ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻫﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ، ﭼﻪ ﻏﯿﺮﺗﯽ، ﭼﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩﺍﯼ، ﭼﻪ ﺻﻼﺑﺘﯽ، ﺁﻓﺮﯾﻦ، ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺣﺠﺖ ﺍﺳﺖ. ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩ، ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ.

ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ .

ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﯾﮏ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ .
می‌ﮕﻔﺖ: ﺷﯿﺮﯾﻦﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ.

سؤال :
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه بایستیم؟

پاسخ:
اگر همۀ مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمى‌شود.

و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمى‌شود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند،

این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانه‌هاى خود را رو به خورشید بسازند.

خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند.

این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مى‌شوند و رشد مى‌کنند.

🌷 خداوند متعال در قرآن مى‌فرماید:
اگر همۀ مردم کافر شوند،
ذرّه‌اى در خداوند اثر ندارد،
زیرا او از همۀ انسان‌ها بى‌نیاز است.
«اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید»

گوینده:حاج آقا قرائتی

ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج

بازدید : 675
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 3:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...
							

ali is typing...

بسم الله الرحمن الرحیم

کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإِذنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصّابِرینَ

خوشا انان که دایم در نمازند

دارم فکر میکنم که قران چقدر ایه‌های خوبی داره و چقدر به ادم انرژی میده و چقدر ادم‌های کم لطفی هستیم که خیلی کم استفاده میکنیم از قران و نماز.

البته انتقاد زیادی دارم برای سیستم اموزشی دینی در مدارس و خانواده‌هامون به قول استاد پناهیان : (خدایا به خواطر تمام بی نماز‌ها نماز خون‌ها رو ببخش ) بله دقیقا درسته

اولین قدم و هدف از نماز خوندن رو خوندن به روش درست و مودبانه است 0

نباید نماز تاجرانه بخونیم ، نماز تاجرانه نمازیه که از اول نماز به فکر دردا و مشکلاتمونیم و فقط میگیم خدا بده بده بده حل کن مشکلمو حل کن درست کن... (قانونش اینه که کفشتون رو در بیارید)وقتی مشرف میشید حرم امام رضا اگه کفشتون رو ندید به کفش داری همش به فکر این هستید که کفشتون رو گم نکنید بله کفش استعاره از مشکلاته اما اینجا کفشدار خداس مشکلاتت رو قبل نماز بده به کفش داری و فقط نماز بخون.

از دوستایی که یو گا رفتند پرسیدم خیلی عجیبه شباهت برخی از حرکات یوگا با حرکات نماز و این نشون امیده ارامش بخش هم هست .

به یه تعریف دیگه ما باید سرباز باشیم اما منظور از سرباز بودن چیه؟

شما فکر کنید برید سربازی و عمو یا دایی تون قرمانده شما باشه درسته که تو خونه و خونواده با هم بگو بخند دارید اما اگه تو پادگان احترام نظامی‌بهش نکنید (پانکوبید ) اضافه خدمت میخورید ...

اما سوال اینجاست که چرا اضافه خدمت بهتون میزنه ؟؟؟؟

چون براش مهمه که اطاعت از دستور فرمانده رو یاد بگیری تا اگه یه روزی جنگ شد فقط تابع دستورات اون باشی و حاضر باشی جونت رو هم بدی تو این راه....

*در اخر الزمان مردمانی بر علیه دین می‌ایستند که از دوسداران اهل بیت اند

*همه ما از شهادت سردار سلیمانی ناراحت شدیم اما حیف فقط ناراحت شدیم به قولها شهدا گریه کن نمیخواهند ره رو میخواهند ، در شهادت بسته نشده راهش هم مشخصه تابلو هم داره اما چرا شهید کم شده ؟ کاش درس قران ودینی فرا تر از درس و امتحان و کنکور بود....

نماز و پولدار شدن

سخنرانی چگونه نماز خوب بخوانیم استاد پناهیان

پیج اینیستای من

بازدید : 1188
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...

مرگ...
آغازگر حیاتی جدید
ترس از بین رفتن جسم
سرنوشتی اجتناب ناپذیر است،
همه ما با قدرت در این زندگی میجنگیم
با اینکه به پایان ایمان داریم...
سعی در گذراندن این دوران کوتاه به خوشی داریم
با این که میدانیم فانی است
اما شک ندارم دنیای دیگر خیلی جالب است...
گویی ورژن انسان اپدیت میشود
بُعد زمان و مکان از بین میرود و جهانی به مراتب بزرگتر...
انگار که از رحم به کره زمین
انگار که از قطره به دریا
اینجا خیلی کوتاه است
به زیبایی اش دل نبند
منزلگاه جای دیگری است...
اینجا فقط محل گذر است
گذر از اسارت تن، از اسارت خاک!
خاک به هیچ کس وفا نمیکند
مرغ باغ ملکوتم
نی ام از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند
از بدنم
با اشک‌هایی سرریز از اسارت پلک

بازدید : 1810
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 16:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ali is typing...


ali is typing...


چند وقت قبل در حال خواندن کامنت‌های یکی از پست‌هایم بودم که یکهو اینستاگرام بسته شد و خطایی با عنوان instagram has stopped روی صفحه نمایان شد.
زیر این پیام خطا دو تا گزینه بود.سمت راستی report یا همان «گزارش دادن» بود و‌خب گزینه سمت چپی طبق معمول نقطه مقابلش یا همان don't send.
این اولین بار بود که اینستاگرام همچین خطایی میکرد.دلم نیامد چُغُلی اش را بکنم.احساس نمک نشناس بودن بهم میداد.دیدم انسان که عقل و فهم دارد هرروز به تعداد موهای سرش خطا میکند دیگر از یک نرم افزار بی شعور چه توقعی میشود داشت.بعد به این فکر کردم که ما ادم‌ها چه کم صبریم؛ وگرنه هیچ مردی به تازه عروس کم تجربه اش وقتی که غذایش سوخت نمیگفت «حواست کجاست».و هیچ دختری به همسرش وقتی که در حال رانندگی در یک شهر غریب ادرس را گم میکند نمیگفت «گیج!».هیچ مادری وقتی کودک خردسالش خودش را خیس کرد او را کتک نمیزد؛ آنهم وقتی که هنوز کنترل ادرارش را بطور کامل یاد نگرفته!
هیچ استادی غرور دانشجوی دختر ترم یکی اش را جلوی پسرهای منتظرِ سوژه خرد نمیکرد!
اگر صبور بودیم بجای «حواست کجاست» و «گیج» و «خنگ» و «تو‌عالم هپروتی» و «دست و پا چلفتی» و ... میگفتیم «فدای سرت،کم کم یاد میگیری»
اینطوری غرور و اعتماد بنفس و شخصیت هیچ کس،سر هیچ و پوچ خرد نمیشد.
خلاصه بعد از آن شب دیگر هیچوقت چنین خطایی از اینستاگرام سر نزد و من خیلی خوشحالم که بهش فرصت دادم خودش را آپدیت و ایراداتش را ذره ذره رفع کند!
ضمنا اینستاگرام جان!بی شعور فقط برای آدم‌ها فحش است.
تو شعور نداری،نباید هم داشته باشی!
ما دُم نداریم،نباید هم داشته باشیم!
پس بی شعور برای تو فحش نیست.بی دُم هم برای ما.

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 5
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 167
  • بازدید سال : 493
  • بازدید کلی : 46554
  • کدهای اختصاصی